Wednesday 19 December 2012

مدرسه ، کار ، مقاومت

یه بچه یکی از این همسایه های ما داره که هروز صبح که میخواند ببرندش و سوار سرویس مدرسش کنند گریه میکنه و مقاومت.  تقریبا بدون استثنا این برنامه هر روزشه.
اولش فکر میکردم این چرا گریه میکنه ، چرا نمیخواد بره و بعد از یه مدتی به ذهنم رسید احتمالا اون هم تو ذهنش داره به تمام بچه های دیگه و حتی ما ادم بزرگا فکر میکنه و میگه عجب ادمایی پیدا میشن ها ! مدرسه رو به خواب شیرین ترجیح میدن ! کار رو به استراحت و موندن تو خونه ترجیح میدن.
احتمالا از نظر اون تمام بچه ها صبح باید بخاطر این سیاه روزی و بیداری اجباری صبح زود و پوشیدن این لباسهای یونیفرم مدرسه اعتراض کنند و مقاومت نشون بدند. از نظر اون همه ما غیر عادی هستیم و یه مشکلی داریم وگرنه ادم سالم العقل خونه و استراحت و بازی و تفریح رو باید ترجیح بده.
شایدم اون درست فکر میکنه!

No comments: